سه شنبه 21 بهمن 1382 برابر با 10 فوریه 2004

پس از 25 سال حکومت وحشت و استبداد دینی با هزاران جنایت، هنوز طرح حکومت سلطنتی با استبداد تصویر میشود ،   چرا ؟

 

با سرنگونی رژیم محمدرضا شاه  حکومت پادشاهی حتا در غالب مشروطه پارلمانی خود میرفت به فراموشی و تاریخ سپرده شود.

 اگر سقوط حکومت شاه فقید جای خود را به یک سیستم حکومتی جمهوری میداد که همه خواسته های ملت ایران را برآورد میکرد و در کنار پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی دوران شاه فقید عدالت اجتماعی ، آزادیهای سیاسی و دیگر کمبودهای جامعه بزرگ ایران را پاسخگو بود حکومت پادشاهی در ایران برای همیشه به دست فراموشی سپرده میشد.

 

آقای داریوش همایون  حزب مشروطه ایران را به آموزشگاه تربیت شعبان بی مخ های کراواتی تبدیل کرده است.

 

25 سال پیش در چنین روزهایی حکومت سلطنتی پیشین روزهای آخر عمر خود را میگذراند و می رفت تا جایش را به کسانی بدهد که اکنون بر مسند قدرت تکیه زدند و از ابتدای به قدرت رسیدن ، ملایان حکومتگر بدون هیچ پروایی ایران و ایرانی با سرعت هر چه بیشتر بسویی نابودی کامل سوق میدهند . در درازای این 25 سال کشور از هر جهت آنچنان پس رفتهای ژرفی داشته است که به هیچ عنوان قابل مقایسه با سال 1357 ،  سال سرنگونی حکومت پادشاه فقید محمدرضا پهلوی نیست و اگر بخواهیم دوباره کشور را به همان وضعیت سال 57 برسانیم باید بیش از چند دهه بدون هیچ وقفه تلاش کنیم .

تجربه 25 سال حکومت ملایان حکومتگر باعث شد تا نه تنها بخش بزرگی از ملت ایران بلکه بخشی از مخالفان حکومت محمدرضا شاه فقید بطور مستقیم و غیر مستقیم در مقاله ها و گفتگوهایشان اعتراف کردند که با تمام اشتباهات فاحشی که شاه فقید ایران داشت کشور در راهی گام برداشته بود که  با یک رفرم و اصلاحات حکومتی میشد از فاجعه ای که رخ داده است جلوگیری کرد . هر چند این اعترافات بسیار دیر است ولی نشانگر این مهم است که شاه و حکومت گذشته  بسیار بیشتر از رژیم جمهوری اسلامی قابل اصلاح بود.

محمدرضا شاه اکنون به تاریخ پیوسته است ، واقعیات دوران سلطنت او بر همگان آشکار نخواهد شد ، مگر آنکه تاریخ نویسانی  بدور از هر تعصب بخواهند با بررسی بیشتر و دقیقتر تاریخ را بنگارند ، کسانی  در این مورد اقدام کردند ولی من بر این باور هستم که هنوز ناگفته ها بسیار است .

بنا به تعریف مخالفان حکومت شاه فقید ،  نوع حکومت سلطنتی برابر است با استبداد که سمبلش شاه فقید بود همانطور که جمهوری اسلامی ،  حکومت دینی مستبد می باشد که سمبلش در حال حاضر شیخ خامنه ای است . اما آیا واقعا این استبداد تنها به شخص خامنه ای باز میگردد یا در ماهیت کل رژیم و ساختار آن نهفته است ، استبداد در فرد فرد حکومتگران و قوانین رژیم جمهوری اسلامی است ، قوانینی که با تمام ضد بشری و ایرانی بودنش اگر هم در مواردی قابل اجرا  باشد توسط مجریانش نادیده میشود ،  چیزی که در حکومت پیشین نیز انجام میشد منتها در حکومت ملایان در ابعاد بسیار گسترده تر و وحشتناکتر.

 پرسش اصلی این نوشتار این است ، با تجربه زنده جمهوری اسلامی و با علم به اینکه حکومت شاه فقید از هیچ نظر قابل مقایسه با رژیم جمهوری اسلامی نیست پس چرا طرح نوع حکومت سلطنتی پارلمانی هنوز با استبداد برابر میشود . اینجانب تلاش بر این دارد تا با توجه به تجربیات 20 ساله به عنوان یک مشروطه خواه و شناخت نزدیکی که با تعداد زیادی از دست اندرکاران این طیف دارد پاسخی لو کوتاه بر این پرسش بیابد که میتواند برای آندسته از ایرانیانی که در این طیف گام بر میدارند دقت عمل بیشتر را باعث شود  و مخالفان میانه روی این گروه اعم از چپ تا راست جمهوری خواه نیز در یابند که در معادلات گروهی سیاسی  اگر روزی مایل باشند دست همکاری بسوی یکدیگر دراز کنند چه طبقه از این طیف را مورد خطاب قرار دهند.

از همان آغازین سقوط حکومت پهلوی بخشی از مردم ایران در یافتند که هر آنچه انجام شد اشتباه بزرگی بود و طبعا دلتنگی روزهای خوش گذشته ، البته نه در قالب سیاسی و نبود آزادیهای آن بلکه دیگر پیشرفتها داشتند و با بیان خاطرهای خوش آن زمان با امید به اینکه  روزی شاید دوباره  حکومت پادشاهی به کشور بازگردد غالبا از محمدرضا شاه با  خدابیامرزدش یاد میکنند و هر چه بیشتر از عمر رژیم جمهوری اسلامی میگذرد یاد دوران گذشته بیشتر شنیده میشود.

 با سرنگونی رژیم محمدرضا شاه  حکومت پادشاهی حتا در غالب مشروطه پارلمانی خود میرفت به فراموشی و تاریخ سپرده شود ، اما  برقراری دیکتاتوری و استبداد اسلامی و جنایات ملایان حاکم در درازای 25 سال  از یک  سوی و تلاش همه جانبه مردمانی باورمند به تاریخ و گذشته پر افتخار ایران و خواهان برقراری حکومت مشروطه پارلمانی در کنار تلاشهای شخص شاهزاده رضا پهلوی به ویژه در سالهای اخیر باعث گردید تا نام سلطنت و بازگشت شاهزاده رضا پهلوی به عنوان سمبل این نماد تاریخی بر سر زبانها بیافتد و این طیف میرود تا بیشترین طرفدار در میان مردم ایران و به ویژه در بین جوانان پیدا کند.

 اگر سقوط حکومت شاه فقید جای خود را به یک سیستم حکومتی جمهوری میداد که همه خواسته های ملت ایران را برآورد میکرد و در کنار پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی دوران شاه فقید عدالت اجتماعی ، آزادیهای سیاسی و دیگر کمبودهای جامعه بزرگ ایران را پاسخگو بود حکومت پادشاهی در ایران برای همیشه به دست فراموشی سپرده میشد ، فرانسه و آلمان نمونه هایی هستند که پس از حکومت سلطنتی جای خود را به دمکراسی دادند ،  ولی هنوز هستند طبقاتی از مردم در این کشورها که هنوز سیستم پادشاهی پارلمانی را دوست دارند و تبلیغ میکنند و کسی هم نیست که بخواهد آنها را محکوم کند و آنها را غیر دمکرات بخواند .    

هر روز که میگذرد محبوبیت شاهزاده رضا پهلوی در ایران میرود بیشتر شود که البته این نه به دلیل موقعیت ایران و وضعیت اجتماعی کشور در زمان پدرش و یا حکومت استبداد اسلامی بلکه به دلیل قرار گرفتن خواسته های ایشان در جهت خواسته های مردم و اقدامات او برای رهایی ملت ایران از چنگال رژیم ستمگر کنونی است . درست از همین رو مخالفان شاهزاده رضا پهلوی و نیروی جوان و روشنفکر طیف مشروطه خواهان که اتقاقا از کارآیی و قابلیت بالایی برخوردار هستند به وحشت بیفتند و در هر فرصتی که دست دهد برای کوبیدن شاهزاده رضا پهلوی و هواداران مشروطه پادشاهی استفاده کنند و حتا دیده شده است که مخالفان در بحثها و مقاله هایی که مینویسند و هیچ گونه ربطی  به شاه و سلطنت ندارد باز مانند ملایان ، سری به صحرای کربلا می زنند و بدون هیچ مقدمه ای در سرزنش حکومت شاه و دلایلی مبنی بر عدم پذیرش سلطنت از سوی مردم سخنسرایی میکنند و برای اثبات ادعای خود بطور یکجانبه از اشتباهات شاه فقید و اطرافیانش سخن میگویند.

مخالفان چپ و راست جمهوریخواه  شاهزاده رضا پهلوی چنان از اشتباهات پدرش و دولتمردان او سخن میگویند که انگار آنها خود از کره دیگری آمدند و خودشان هیچگونه اشتباه سیاسی نکرده اند و نه تنها بدهی به ملت ایران ندارند بلکه از ملت طلبکار نیز هستند ، سیاسیون از این دست نه فقط در میان جمهوریخواهان و به ویژه چپها بلکه در بین هواداران مشروطه پادشاهی نیز فراوان هستند که از نه فقط از نظر سنی بلکه از نظر فکری نیز به کهولت و فرسودگی رسیدند ، این اشخاص با همه زیبایی که در ظاهر کلامشان است مغز پوسیدگانی هستند که هنوز بسان گذشته عمل کرده  که محیط و اطرافیان خود را نیز فاسد میکنند .

هسته سخن من نیز در اینجاست ، یعنی میخواهم در این نوشتار کوتاه توضیح دهم که چرا  با تمام تلاشهای طیف مشروطه خواهان  که با انتقاد از همه اشتباهات گذشته و اصلاح آن و پایه ریزی جنبش مشروطه خواهی نوین که با خواستهای روز مردم ایران کاملا همخوانی دارد و در واقع دنباله جنبش ناتمام صدر مشروطه است هنوز مطرح شدن  حکومت پادشاهی یعنی استقرار دوباره استبداد چکمه و زور است .

برای روشن شدن بیشتر مطلب برای خوانندگان مجبور هستم به حداقل 15 سال پیش بازگردم ، زمانی که هنوز مشروطه خواهان دارای سازمان درستی نبودند و بیشتر در گروههای چند نفره و حداکثر چند ده نفر برای خود فعالیت میکردند . هرگاه برخی از این گروهها میخواستند با دگراندیشان ( جمهوری خواهان چپ و راست ) بحث و گفتگویی را آغاز کنند به آنها میگفتند شما اول بروید خود را جمع و جور کنید و بعد بیایید تا با هم حرف بزنیم . سخن بجایی بود و البته این حرف بر بسیاری از هواداران طیف سلطنت گران آمد و در پی آن بر آمدند تا گرد هم آیند و با ایجاد سازمان و حزب از این همه پراگندگی و بی شکلی بنحوی پایان دهند. از آنجاییکه این طیف در زمان گذشته بیشتر بر مسند قدرت بود تجربه چندانی در سازماندهی و ایجاد حزب در اپوزیسیون را نداشت و مدتی به درازا کشید تا عده ای بتوانند گرد هم آیند و سازمانهایی را تشکیل دهند که مانند دیگر احزاب و سازمانهای سیاسی چپ و راست خالی از اشکال و درگیری نبود .

این طیف را میتوان به دو گروه تقسیم کرد ، گروه اول و بزرگتر آن یعنی همان مردم عادی از طبقات گوناگون جامعه ایرانی که با به قدرت رسیدن ملایان ترک میهن گفته و به هر دلیلی زندگی در خارج را برگزیدند. پایبندی این گروه بزرگ به نهاد پادشاهی پایه های احساسی و تاریخی و ملی  دارد .

گروه دوم طیف هواداران سلطنت کسانی بودند و هستند که درحکومت پیشین دارای جا و مقامی بودند ، مسلما بخشی از این گروه کوچک در پی بدست آوردن همان موقعیت بودند ولی ، نه زمان و نه شرایط ایجاب میکرد تا اینگونه افراد بتوانند مانند گذشته حکم برانند ، غیر از آن ، گذشته چندان درخشانی هم  نداشتند تا در میان ایرانیان محبوب واقع شوند . برخی از این گروه کوچک وقتی جو را مناسب ندیدند با اعتراف به ا شتباهات گذشته ، خود را کنار کشیدند تا شاید نیروی جوانتر و خوشنام پا پیش کشد و اقدامی کند ، ولی دیگرانی هم بودند و هنوز هستند که مانند روباهی ، منتظر فرصت مناسب در کمین نشستند .

این دو گروه در کنار هم قرار گرفتند ، یکی عاشق ایران که حاضر است از همه چیز خود برای آزادی کشور و مردمش بگذرد و دیگری برای نام و شهرتی دوباره حتا در غالب و نام کوچک یا یک تحلیلگر  سیاسی با یدک کشیدن عنوان های گذشته . گروه اول برخوردار از نیروی مردمی ولی فاقد تجربه تشکیلاتی و نا آشنا به بازیهای سیاسی ، بخش بیشتر این گروه را نیز نیروی جوان تشکیل میدهد. گروه دوم این طیف با آگاهی به ضعف گروه دیگر توانست با زیرکی و ارایه نظرات مردم پسند و شخصیتی متفاوت از گذشته و اعتراف به اشتباهات خود جای خود را در میان لااقل بخشی از گروه اول باز کند و سوار بر موج نیات خود را پیش بردند. این افراد با بهره جویی از آشنایی به محیط خارج نشین توانستند کار خود را تا حد بسیار خوبی پیش برند و دیگر رقبای خود را به هر طریق ممکن پس زنند و خود را بیشتر از پیش به عنوان یک فرد کاملا دگرگون و پشیمان از گذشته به جامعه ایرانی معرفی کنند ، اما واقعیت چیز دیگری بود و هست . اینگونه افراد همان آنهایی هستند که در گذشته بودند و نه آنهایی که امروز میگویند.

یکی از دلایل اصلی اینکه چرا هنوز حکومت پادشاهی مشروطه پارلمانی از سوی دیگر گروههای سیاسی و مردم با دیکتاتوری برابر میشود وجود اینگونه اشخاص می باشد ، زیرا این افراد با همه زیباییکه در ظاهر کلامشان هست در باطن همان دیکتاتورهای کوچک دیروزند ، عملکرد امروزشان ثابت کرد که آنها ذره ای فرق نکرده اند ، همان هستند که دیروز بودند ، کما اینکه بدتر . ظاهر مظلوم و آرام این افراد نه بدلیل عوض شدن ذات درونی آنها بلکه بدلیل جبر زمان و دگرگون شدن زمان و شرایط است . این افراد چیزی از ملایان جمهوری اسلامی کم ندارند  و حتا با کهولت سنی مایل نیستند خود را کنار بکشند و دست از سر مردم گرفتار در چنگال ملایان  بردارند  و لااقل شر خود را کم کنند . این مهم بر دیگر هواداران طیف سلطنت است که از هیچ کس و هیچ تهدیدی ترس به خود راه ندهند ، از این اشخاص دوری جویند و آنها را  به دیگران و مردم معرفی کند . این اشخاص مانند لاشه متعفنی هستند که بوی تعفن شان سبب آزار همگان میشود ، این بو از بین نمی رود مگر با دفن این لاشه ها.

آقای داریوش همایون  حزب مشروطه ایران را به آموزشگاه تربیت شعبان بی مخ های کراواتی تبدیل کرده است ، ترمز اصلی پیشرفت و خنثی کردن تمام هوادارن طیف مشروطه و تلاشهای بی دریغ این گروه و به ویژه شخص شاهزاده رضا پهلوی است.

 

سخنی با شاهزاده رضا پهلوی و نیروهای دگراندیش .

قرعه تاریخ به نام شما افتاد و سرمایه سیاسی سنگینی را  بر روی دوش تان نهاد ، سرمایه ای که اگر در جهت مثبتش بکار رود علاوه بر مقبولیت مردمی میتواند وزنه بسیار سنگینی در برابر رژیم جمهوری اسلامی و ملایان حاکم آن باشد . هرچند که شاهزاده در دارازای 25 سال گذشته برای نجات کشور قدم برمیداشت ولی تلاشهای چند ساله اخیر شما برگ جدیتری از مبارزات تان برای همگامی در راستای خواسته های ملت ایران است که باز به باور بخش بزرگی از مردم ایران ناکافی است . همانطور که یادآور شدم مقبولیت شما نه فقط به خاطر موقعیتی که تاریخ در اختیار تان نهاد بلکه بیشتر بر کارهایی که شاهزاده به عنوان وظیفه ملی و برای نجات ایران و ایرانی از چنگال رژیم ضد بشری ملایان انجام داده است .

شاهزاده حتما بهتر از هرکس موقعیت خود و حساسیت زمان و مکان و همگان را بهتر از هر کس دیگر میداند و نیاز نیست که سخنی اضافه گفت ولی آنچه گفتنش ضروری است که نتیجه سالها تلاش و امید ملتی را که به شما بسته اند از یک سو و زهر سخن مخالفان خود را با قرار گرفتن در کنار شعبان بی مخ های کراواتی و آموزگارشان حتا برای گرفتن عکس یادگاری بیش از پیش به جان نخرید . زیرا ادامه اینکار ضربه بزرگی به کل حرکت مبارزات شما و مردم به پا خاسته ایران بر علیه رژیم ملایان است .

پایان سخنم با هم میهن نان دگر اندیش و سایر نیروهای جمهوری خواه اعم از راست یا چپ می باشد . هواداران این گروهها خود بهتر از هر کس میدانند که در میان آنها چه کسانی هنوز ساز در گذشته میزنند . پرسش اینجاست که آیا واقعا اینگونه افراد هنوز زمان و مکان و شرایط روز را در نیافتند ؟  پاسخ اگر آری باشد پس باید آنها سیرت و ذات عوض کنند و به صف مردم بپیوندند و باز چوب گذشته و گذشتگان را بر سر دیگران نکوبند ،  و یا اگر واقعا همچون لاشه متعفن هستند بر شما جمهویخواهان است که همان کنید که هوادران مشروطه انجام دادند و میدهند . دفن این لاشه های متعفن .

پرسش پایانی ، آیا به راستی هر یک از ما هنوز به آن درجه از شعور ، معرفت انسانی و از خود گذشتگی نرسیده ایم که برای یک بار هم شده در طول عمرمان و ادعای مبارزات مردمی مان  بگویم من برای این مبارزه میکنم که شمای مخالف من به این حق برسی که بتوانی روزی آن آزادی را داشته باشی تا به نظر من رای مخالف دهی .

 

اندشیه را باید یافت ، آیا نمی شود من مشروطه خواه ،  نه برای  برقراری حکومت  مشروطه بلکه دست یافتن به روزی که شمای جمهوریخواه بتوانید به جمهوری رای دهید و شمای جمهوریخواه نیز نه فقط برای جمهوریت بلکه امکان آن را فراهم سازی که من مشروطه خواه بتوانم به بی هیچ ترس به حکومت دلخواه خود رای دهم . آیا براستی نمی شود دیگران و مردم را همانطور که هستند پذیرفت و برای خدمت به آنها گام برداشت ، نه آنطور که ما میخواهیم ، به میل ما رفتار کنند ، به میل ما حرف بزنند و هر آنچه ما میگوییم بگویند . 

هم میهن نان ، اگر ما مخالفان حکومت استبداد دینی نتوانیم به کمک مردم این حکومت را سرنگون کنیم ، اگر وضع بد اقتصادی کشور باعث نشود که رژیم ملایان سقوط کند و اگر همه قدرتهای جهان گرد هم آیند تا ملایان جمهوری اسلامی را از سقوط حتمی نجادت دهند باز هم نمی شود . خانه کاه کلی کهنه و فرسوده رژیم ملایان آنقدر سُست و فرو ریخته است که چه جهان بخواهد چه نخواهد ، چه موافقان یا مخالفان رژیم خوششان بیاید یا نیاید به زودی سقف این خانه ویران بر سر صاحبان ضد بشر آن فر خواهد ریخت و ملتی و جهانی را از شر خود رها خواهد ساخت .